یه عکس و...

 

این عکس...

 

 

 

بارها این عکس رو دیدیم...نه؟ من تا حدودای یه سال پیش اصلا همچین دیدی به این عکس نداشتم... کدوم دید رو؟

می دونید راستش تو مجله همشهری جوان اصل قضیه ی این عکسه دستم اومد... دقت کنین... مشخص نیست  پشت سر عکاس و روبه روی این مرد چه صحنه ای اتفاق افتاده... شاید برادر یا خواهرش یا دوستش رو شهید کردن... مشخص نیست ولی اون چیزی که مشخصه رفتار و عکس العمل اطرافیان این مرده.... حتی اینم نمی دونیم اونی که بغلش کرده یا اون یکی که دستشو با اون حرارت و با تمام وجود رو دست مرد گذاشته اصلا اون مرد رو می شناخته یانه... شایدم بهتره بگیم اصلا مهم نیست که اونو اولین بار بوده که دیده... یا همیشه پیش هم بودن... مهم اون حالتیه که این مردم داشتن.... دارن... مهرو محبتی که یه وحدت بزرگ رو به همه نشون داد... یه خانواده ی بزرگ...

 

از این صحنه ها... از این عمیق ترش بارها و بارها تو تاریخ زیبای ایران اسلامی ما بوده و حالا حالا ها کلی از صحنه های مهر ومحبت مردممون مونده تا چشم همه رو خیره کنه (البته نه توی حوادث دلخراشی مثل حادثه ی اون سمت این عکس)...

 

 

 

(درگوشی بین خودمون باشه... روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم که متعلق به یه همچین آب و خاکی هستم...هرچند هزاربار در روز شکر کردن بازم کمه!)

 

 






خودمانی ..دقیقه ی نود!
[عناوین آرشیوشده]