آنها نمی دانند...

***

 

پیاده روی یک خیابان. پاها و قدم ها، قدم هایی که یه مقصد های گوناگون می روند... . ضرب آهنگشان گاهی تند وشدید و گاهی آرام. از کنار هم می گذرند...

پاها انگار عقربه های صفحه ی بی انتهای جاده هایی شده اند که مقصدشان نا پیداست و تنها باید آنها را طی کرد ، در سکوت!

 در حاشیه ی گامهای خاموشی که از کنار هم می گذرند نگاههای نامحرمانی زخم خورده انگار به دنبال ردی می گردند...تشویش را در نگاههای سردرگمشان می توان یافت... . به دنبال چه ی گردند؟  ردی از همان تازیانه ای که بر دستان چپاولگرشان فرود آمده بود؟ ردی از شمشیری که دیو پوشالی قدرت و ستمشان را تکه تکه کرد؟؟ ... . می دانند که ششیر در دستان صاحبان این گامها بوده اما نمی دانند شمشیر از کجا آمده بود...از چه جنسی بود!!

   گامها را می نگرند... از آنها جز عادی و معمولی بودنشان چیزی نمی یابند! گامها هیچ فرقی ندارند! شاید دنبال گامهایی می گردند که آن شب سرد بهمن بر دیوارهای ستم زده رد ستاره می نشاند... یا گامهایی که بر سیاهی سنگفرش خیابان پنجاه وهفت لاله می شد و شکوفه میزد !؟ شاید دنبال گامهایی می گردند که جان نثارانه  چون شمع روی مین های کینه ورزی دشمنان رفتند...شاید دنبال گامهایی می گردند که ردی از اروند و خرمشهر و آبادان و فکه و هویزه دارند... شاید دنبال گام هایی هستند که آبان به آبان... بهمن به بهمن و قدس به قدس حماسه می نگارند!؟

به یقین دنبال گامهایی می گردند که چون کوه استوار ماندند و زلال تر از چشمه ها جاری شدند. گامهایی که طوفان بودند در برابر تهدیدهایشان و شاخه گل سرخ بودند برای آنانکه زیر سنگینی تانکهای سیاه در رنج بودند... . دنبال این گامها که نه دنبال راز این گامها می گردند اما هیچ نمی یابند... چون  جانوران درنده دندان نشان می دهند... نمی یابند... حیله و نیرنگ می بارند...نمی یابند... تمام توانشان شاید پاشیدن بذر خاموشی و سکوت در میان گام ها بوده اما باز هم هیچ نیافتند. می دانند که هست...می دانند که آنچه از آن تمام ذرات وجوشان می ترسد وجود دارد ... همیشه هست...

   آنها نمی دانند اما ما میدانیم.. می دانیم که آن گامهای عاشقانه ، محکم و جاری ، گوهر از روح و ایمان این مردم به ودیعه دارند... ایمانی به وسعت کهکشان و روحی به لطافت ابر با مهری به درخشندگی هزار هزار خورشید... گامهایی که حتی جاده های کسالت بار و سکوت و خاموشی و حیله و نیرنگ و ظلم خونخواران ذره ای از مهر و ایستادگیشان کم نمی کند...از وحدتشان... عشقشان... و کوه ایمانشان...

      ملتی از گل سرخ که  می خوانند:

 «مثل درخت و سنگ

 در رهگذار باد

                                      در انتظار آمدنت

                                      ایستاده ایم

فردا به شهر نور می آیی

       از راه روستا

            از راه آفتاب

                         با دشمنان چون موج خروشان

                                                                              با ما ولی

                                                                               به مهربانی یک جویبار نرم

                                                                                                                     رفتار می کنی»1

 

 

 

                                                                                                     1- شعر از سلمان هراتی

 

 



یه عکس و...

 

این عکس...

 

 

 

بارها این عکس رو دیدیم...نه؟ من تا حدودای یه سال پیش اصلا همچین دیدی به این عکس نداشتم... کدوم دید رو؟

می دونید راستش تو مجله همشهری جوان اصل قضیه ی این عکسه دستم اومد... دقت کنین... مشخص نیست  پشت سر عکاس و روبه روی این مرد چه صحنه ای اتفاق افتاده... شاید برادر یا خواهرش یا دوستش رو شهید کردن... مشخص نیست ولی اون چیزی که مشخصه رفتار و عکس العمل اطرافیان این مرده.... حتی اینم نمی دونیم اونی که بغلش کرده یا اون یکی که دستشو با اون حرارت و با تمام وجود رو دست مرد گذاشته اصلا اون مرد رو می شناخته یانه... شایدم بهتره بگیم اصلا مهم نیست که اونو اولین بار بوده که دیده... یا همیشه پیش هم بودن... مهم اون حالتیه که این مردم داشتن.... دارن... مهرو محبتی که یه وحدت بزرگ رو به همه نشون داد... یه خانواده ی بزرگ...

 

از این صحنه ها... از این عمیق ترش بارها و بارها تو تاریخ زیبای ایران اسلامی ما بوده و حالا حالا ها کلی از صحنه های مهر ومحبت مردممون مونده تا چشم همه رو خیره کنه (البته نه توی حوادث دلخراشی مثل حادثه ی اون سمت این عکس)...

 

 

 

(درگوشی بین خودمون باشه... روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم که متعلق به یه همچین آب و خاکی هستم...هرچند هزاربار در روز شکر کردن بازم کمه!)

 

 



سه صفت!

 

 

جمعی در محضر رسول اکرم (ص) نشسته بودند، و در حضور آن بزرگوار همچون کلاسی تشکیل داده بودند تا از درسهای سودمند اجتماعی و اخلاقی آن حضرت بهره مند گردند، سخن از بهشت و رحمت الهی و حسابرسی خداوند و قیامت به میان آمد.

رسول اکرم(ص) فرمود« هر کس دارای «سه صفت» باشد ، خداوند در روز قیامت هم حسابرسی او را آسان می گیرد و هم او را وارد بهشت نموده و از رحمت واسعه ی خود بهره مند می سازد».

شاگردان پرسیدند« ای رسول خدا این سه صفت چیست که این گونه نتایج عالی دارد؟»

پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:

تعطی من حرمک و تصل من قطعتک و تعفوا عمن ظلمک

«1- عطا کنی به کسی که تو را محروم کرده.2- پیوند کنی با کسی که از تو بریده 3- و ببخشی کسی را که به تو ستم کرده.

 

***



مهر ورزی ویژگی اصلی جامعه اسلامی

 

مهر ورزی ویژگی اصلی جامعه اسلامی

..عناصر و آدمهاى جامعه اسلامى همان طور که اشاره فرمودند، نسبت به هم محبت دارند و همدیگر را دوست دارند. مؤمن، مؤمن را دوست دارد. اصلاً مؤمن همه بشریت را دوست دارد. پیامبر عزیز ما براى عالمین رحمت بود. آن قدر دلش براى آدمها مى سوخت که نزدیک بود خودش را به خاطر مردم بکُشد. ائمه ما (ع) هم همین طور بودند. حضرت زهراى اطهر (س) مجسمه مهرورزى، عشق به ناس و مردم است و الان هم امام زمان و حضرت حجة بن الحسن العسکرى (ع) نماد عشق به مردم است. اصلاً مگر مى شود بدون مهر به یکدیگر به آن نقطه رسید. به فرض اینکه ما به نقطه اى رسیدیم که همه جاده هایمان اتوبان چهارخطه شد، همه شهرهایمان فرودگاه داشت، در همه خانه ها آسانسور و سیستمهاى صوتى و تصویرى پیشرفته بود و اصلاً به جایى رسیدیم که آدمها یک شاسى مى زدند طى الارض مى کردند. از اینجا یک شاسى مى زد، با یک چشم به هم زدنى در مشهد، کرمان، شیراز و اهواز بود. قطارها، متروها، اتوبوسها و آخرین و پیشرفته ترین فناوریها در اختیار ملت ما بود، اما دلهاى مردم از هم جدا بود، آیا آن محیط با جهنم تفاوتى داشت؟ حتماً تفاوتى نداشت. پس برنامه هایى که ما تنظیم مى کنیم، حتماً باید در متن و بطنش نزدیک کردن و علاقه مند کردن دلهاى مردم به هم باشد.
اتفاقاً آثار وضعى فراوانى هم براى ما دارد. اگر مردم همدیگر را دوست داشته باشند، اجحافها، تقلبها و بعضى کارهاى سطح پایین انجام نمى شود. سسیتها، کم گذاشتنها و خلاف قانون انجام دادنها صورت نمى گیرد. مگر پدر یا مادرى براى بچه شان کم مى گذارند؟ نمى گذارد. دوستش دارند...«
[سخنرانى در دیدار با منتخبین استان گلستان - 23/12/1384

 



دیدگاه های دکتر

 
 
 
 
 

مهرورزى، پایه فعالیتهاى اجتماعى

 »...ما یک خانواده بزرگیم. یک ملتیم. ما با بعضى از این مدعیان فرق مى کنیم که از این طرف و آن طرف دنیا یک عده دور هم جمع شده اند، بومیها را یا کشته اند یا اسیر کرده اند یا مغلوب کرده اند و چیزى درست کرده اند و اسمش را کشور گذاشته اند. ما فرق مى کنیم. ما یک ملتیم؛ یعنى همه وجودمان در هم تنیده است. دین، آیین، رسوم، شادى، غم و اهدافمان، همه اش به هم گره خورده است. ما یک تن واحدیم و یک ملتیم و طبیعى است که باید همدیگر را دوست داشته باشیم. اصلاً این عشق به یکدیگر پایه هر نوع فعالیت اجتماعى است. اگر ما به بقیه علاقه نداشته باشیم و عشقى وجود نداشته باشد، براى چه باید الان بیایید اینجا بنشینند. براى چه؟ به قول آقاى شکریه چرا باید افتخارى بیاییم وقت، جان و مالمان را بگذاریم؟ براى اینکه همدیگر را دوست داریم. باید دوست داشته باشیم. فضاى جامعه ما باید به گونه اى باشد که همه همدیگر را دوست داشته باشیم. اگر همه همدیگر را دوست داشته باشیم، دیگر بسیارى از بدبینیها، اجحافها و ظلمها از بین مى رود. آدم به کسى که دوست دارد دیگر نمى کند. اینکه مى بینید بعضیها تلاش مى کنند زمین را به آسمان بدوزند، بالاخره با کلکى چیزى را به جیب خودشان بیاورند، اگر یک لحظه فکر کنند این چیزى را که مى آورند، مال بقیه است، بقیه را هم او دوست دارد، با پارتى بازى و کلک در یک جایى مى خواهد یک چیزى را ببرد، و به سمت خودش ببرد، حتماً این کار را نمى کند. پایه اش این است که ما همه همدیگر را دوست داشته باشیم.
این دستور خدا و پیامبر خداست. این تعلیمات اهل بیت (ع) است. تا جایى که شما مى بینید، آن قدر دوست دارند که دشمنانشان را هم دعا مى کنند. خیلى عجیب است. پیامبر چقدر انسانها را دوست دارد؛ رحمة للعالمین. عزیزترین کس او که عمویش حضرت حمزه است، در جنگ احد جگرش را مثله کردند، بعد همان کسى که این کار را کرده، شهادتین را مى گوید، مى گوید بسیار خوب، برو جایى که من تو را نبینم؛ در صورتى که بین آدمهاى معمولى کمترین مجازات او این بود که شبیه آن کار را به سرش بیاورد. بسیار خوب این قدر رئوف است که مى نشیند براى امتش، حتى آنهایى که بعداً مى آیند، استغفار و طلب آمرزش مى کند. از خدا پیروزى، سهولت و آرامش مى طلبد. ما پیرو آن نبى هستیم.
باید همدیگر را دوست داشته باشیم. این را دائماً به خودمان تلقین کنیم، ابراز کنیم و عمل کنیم...«
[
سخنرانى در دیدار با اعضاى شوراى اصناف کشور - 1/12/1384]

 
اللهم عجل لولیک الفرج و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه
 
التماس دعا


حرف اول... واما ؟ مهر!

هوالحق

 

سلام

 

 

یه سلام از نوع  و اما مهری! از نوع مهر! برای مهرورزی و بنده های مهربون بهترین و مهربانترین (قول میدم این اولین و آخرین جمله باشه که یکی در میون داخلش مهر آوردم..! خلاصه حرف های خودمانی اولی بودش دیگه....عفو کنین... بابا مهربون باشین!)

 

 

و...اما...مهر!

 

اسم وبلاگ! و البته آدرسش... : حتما تا الان متوجه شدین این وبلاگ لبیکی شایدهم  تا حدتوانش پاسخی هست به پرسش مهر امسال... یعنی پرسش مهر هفتم... پرسش مهر دکتر احمدی نژاد . راستش سال قبل برا همین مورد پرسش مهر گروهی بودیم به اسم گروه عدالت و مهر البته تو بلاگفا . امسال که ناچارا انفرادی باید خونه اجاره می کردیم... گروهمون گروه موند! اما تو خونه های جداگونه... و البته اعضای عدالت و مهر هم شدن رقیب...حالا باقیش بماند... خلاصه اش که ما اومدیم و تو این آدرس کوله بارمونو گذاشتیم زمین و انشالله که همسایه ی خوبی برا دوستان عزیزمون باشیم.

 

و اما مهر!

 

ماه مهر : ماه قشنگیه... امسال آخرین مهر مدرسه ای من و دوستانم گذشت... آخرین اول مهری که بعد سه ماه تعطیلی راس ساعت هفت کیف به دست وبا لباس فرم مدرسه و کفش و مداد و دفتر نو باید از خونه میزدیم بیرون و آخرین اول مهری که برا جابه جا شدن تو کلاسا همهمه می کردیم... آخرین اول مهر... وا! چرا اینجوری نگاه می کنین؟ خب معلومه که پیش دانشگاهی هستیم!

 

 

و اما مهر:

 

پرسش مهر: چیز خوبیه اگه؟ درست ازش استفاده بشه... موضوعاتش کاربردی باشن و بعد اختتامیه پرونده ی حرفای  پرسش مهری ها بسته نشه... پرسش مهر خوبه... اگه با دید تلاش برای بهتر شدن و ارتقای سطح فرهنگی وعلمی کشورمون...میهن اسلامی مون بهش نگاه بشه... . چشمها را باید شست برای رسیدن به هدف اصلی و برتر باید دید!

 

و اما ؟ مهر

 

واژه ی مهر...مهرورزی... مهر...مهر...مهر...به نظر شما چرا مهرورزی؟ چرا دکتر احمدی نژاد در ادامه ی سوال سال قبل یعنی عدالت...امسال از واژه ی مهرورزی استفاده کردن... دولت و ملت و مهرورزی چه اندازه بهم مرتبط هستن و چه قدر مهم بوده که این مورد به عنوان سوال پرسش مهر ..سوالی که همه ساله ذهنای زیادی رو درگیر خودش میکنه انتخاب بشه؟

 

 

الان جواب بدم... این دیگه وبلاگ نمیشه...میشه یه مقاله از نوع شدیدا وحشتناک! (نه اینکه الان خوبه!!!) بعدشم پست طولانی ضامن نابودی وب شماست! (جمله ای بود ازانجمن مخاطبان گرامی!) . باقیش برای یه روز قشنگ دیگه ی خدا.

 

 

امروز جمعه بود... برای تعجیل در فرج منجی مهربونمون صلوات*

 

اللهم عجل لولیک الفرج و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

تا سلام بعد

التماس دعا

یاحق



به نام مهربانترین

 

  

 

 

      اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

 

                                  سلام

                                             به امید خدا...

                                                            اینجا چادر مهر  خواهیم زد...

                                                                                                التماس دعا 



<      1   2      



خودمانی ..دقیقه ی نود!
[عناوین آرشیوشده]